test
test
test
test
test
test
test
test
^^^^^*^^^^^
بعد از آخرین کلاسم تو دانشگاه حدود ساعت ۸ شب با دوستام خداحافظی کرده و به سمت منزل دانشجویی خود که حدود ۱۰ دقیقه با دانشگاه فاصله داشت به راه افتادم . دیدم هوا خوبه حال و هوای پیاده روی به سرم زد، بنابراین تصمیم گرفتم مسیر دانشگاه تا منزل رو پیاده برم . من و سه دوستم یه منزل دانشجویی گرفته بودیم و قرار گذاشته بودیم هر شب یکی تدارک شام رو ببینه
از شانس من هم اون شب نوبت من بود بنابراین گفتم پیاده برم ، هم موقعه شام به منزل می رسم و هم توی راه چهار تا همبرگر می خرم ، این طوری دیگه از شستن ظرفها هم راحت می شدم. بعد چند دقیقه به ساندویچی رسیدم و چهار تا همبرگر خریدم .بعد از مدت کوتاهی به منزل رسیدم و در رو باز کردم دیدم مثل همیشه منتظر من هستن و هنوز چیزی نخوردن. بعد از خوردن شام و تماشای فوتبال رخت خوابها رو پهن کردیم و چراغ ها رو خاموش کردیم و خوابیدیم. من که اصلا خوابم نمی برد و تمام ذهنم مشغول حوادثی بود که اون روز توی دانشگاه برام رخ داده بود
فکر کنم تا یک ساعت همین طور داشتم فکر می کردم و اصلا خوابم نمی برد و همش توی رختخواب به این طرف و اون طرف غلت می خوردم که بالاخره احساس سنگینی توی چشام کردم و یواش یواش داشت خوابم می برد که یهو با صدای دوستم که توی خواب حرف می زد و هذیون می گفت از خواب بیدار شدم. اما با خودم گفتم حتما کابوس میبینه و بعد چند ثانیه دیگه هذیون نمی گه چشامو دوباره بستم و خواستم بخوابم که باز دوستم توی خواب شروع کرد به هذیون گفتن اما این دفعه فقط صدای دوستمو نمیشنیدم انگار صدای پچ پچ و خنده هم می اومد بنابراین کنجکاو شدم ببینم که این صداها مال کیه چشامو باز کردم و سرمو برگردوندم طرف دوستم خدای من چی میبینم ،، اینها کی هستن و اتاق ما چیکار می کنن دیدم چند نفر دور دوستم حلقه زده و رو زانوهاشون نشستن و با دستاشون میزنن رو زانوهاشون و می خندن و تو گوش هم دیگه پچ پچ می کنن و دوباره می خندن دوستم هم تو خواب فقط هذیون می گفت اونا هم می خندیدن
بدنشون خیلی سفید بود و مثل گچ بود تا من به اونا نگا کردم انگار متوجه من شده بودن و در یک لحظه و چشم برهم زدن همشون از زمین بلند شدن و فرار کردن طرف آشپزخونه ، آخری که داشت فرار می کرد به پاهاش نگا کردم دیدم پاهاش مثل مجسمه های گچیه، اما نتونستم چهرشونو خوب ببینم چون هم تازه از خواب بیدار شده بودم و چشام هنوز تار می دیدن و هم صورت و بدنشون خیلی روشن و سفید بود. من هم بعد از فرار اونا از ترس لحاف رو کشیدم رو صورتم و تا صبح همون جوری خوابیدم. صبح با صدای بچه ها از خواب بلند شدم و تا دوستم رو دیدم ازش پرسیدم یوسف دیشب کابوس می دیدی؟ اونم در عین خونسردی گفت: نه چطور مگه؟ ماجرا رو براش تعریف کردم ولی یوسف گفت: اصلا متوجه چیزی نشده و شب هم کابوس ندیده بقیه دوستام هم متوجه چیزی نشده بودن، نه صدای دوستم رو شنیده بود و نه موجودات سفید رنگ دیده بودن و تنها شاهد ماجرا من بودم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتنِ آخرین سطرِ مشق های مدرسه ؛ بیشتر از تقلب در امتحان
حتی بیشتر از بستنی های قیفیِ قدیم
پفک های طعمِ پنیر
تو را بیشتر از توپهای پلاستیکی
کوچه های خاکی
(این را که میدانی چه قدر بود!)
بخدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم، بیشتر دوست دارم
بیشتر از صبح های جمعه
عصرهای لواشک،آلوچه
تو را از زنگهای تفریح هم
بیشتر دوست دارم
بیشتر از خیلی ؛ بیشتر از زیاد
من تو را یك عالمه دوست دارم
❤️
خوردن یک سوپ داغ موقع افطار :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه کاسه پر از توت فرنگی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پیرهن مردونشو بپوشی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
برات لاک بزنه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
مامانت بگه بخواب مدرسه تعطیله :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بچه انگشتتو محکم بگیره :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
وقتی روت غیرتی میشه:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
قهوه داغ تو برف:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
اولین عکس دو نفره :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
گاز زدن گوجه سبز زیر کولر بعد امتحانای خرداد :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بوی خونه کاهگلی بعد از بارون :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
لباسای بچگی:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه ظرف پر از آلوچه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
قسمتِ همدیگه باشیم:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خوردن هندونه تو گرمای تابستون :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
همونی که امشب دعا کردی بهش برسی
دعا کنه بهت برسه:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
خوابیدن رو چمنایِ پارک :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
هرکی ت هر مناسبتی کادو داد کتاب باشه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پیامک واریز پول به حساب :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
برات چیزی ک خیلی وقته دنبالشی بخرن :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ی عالمه کتاب :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ریشاشو بزنی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
صدای تپش قلبش :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
مثلا صبح همین کِ چِشَمو باز کردم تو رو ببینم :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
وقتی که مامان عروسکامون میشدیم :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
موهات فرفری باشه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
عشق دو طرفه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه لباس بپوشی تو جیبش پول باشه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
چالِ گونه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
ناخنک زدن به کتلت های مامان :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
وقتی گوشیت صد در صد شارژ میشه :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بستنی :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دستاشو بگیری :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
با دوستت همزمان یه چیزی رو باهم بگین :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
گره کرواتتو ببنده :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
عینکی باشی:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
بوسیدنِ ته ریشش :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
اشکِ شوق صبحِ مراسم عروسیت:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه تیکه پیتزایِ بزرگ :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دسته گُلِ عروسیت:)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
یه کتابخونه پُر از کتاب :)
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
be name khoda
created by khengoolestan developer
↓start log↓
prossec for config filiping slider
config fliping slider ok
|
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم